راز زمین



ای زمین ای آسمان این راز را با خود نبر
دوست دارم این جهان گردد زرازم با خبر
ای زمین تا چند  شقایقهاو گلها مرده اند
تا چه وقت این مردمان پژمرده و افسرده اند
تا به کی نبض زمین از ظلم ظالم می پرد
خنجر نامردمی ها قلب مردم می درد
رنگ زرد در چهره و رخسار مردم شد پدید
این همه ظلم و ستم را در زمان خود که دید
قتل و غارت و چپاول گشته پیدا همه جا
این همه نامردمی را گو کجا گویم کجا؟
مردم خوبم هنوز از مردمیت دور نیست
پس گناه این همه فقرو فساد از آن کیست؟
ریشه ی این همه بی نظمی کجا آمد پدید
مرگ گلهاو شقایقهاو طفلان را که دید؟
 نویسنده مدینه ولی زاده جوشقان
 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 مهر 1398برچسب:, توسط madineh |

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, توسط madineh |

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, توسط madineh |

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, توسط madineh |

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:, توسط madineh |

جاده اي در آخر جاليز بود

اولين ديدار ما پاييز بود

نم نم باران به روي گونه ام

شوق پنهاني كه بي پرهيز بود

دركنارت بال پروازم بلند

هر طرف دنيا چه شور انگيز بود

عاشقت بودم ولي شرمي عجيب

مانع از حتي نگاهي ريز بود

در كنار جويباري پر درخت

گامها از حوصله لبريز بود

ترس من از ديدن يك آشنا

رو به رو با لشكر چنگيز بود

 نويسنده مدينه ولي زاده جوشقان

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 مهر 1390برچسب:, توسط madineh |

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 مهر 1390برچسب:, توسط madineh |

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 مهر 1390برچسب:, توسط madineh |

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 مهر 1390برچسب:, توسط madineh |

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 مهر 1390برچسب:, توسط madineh |