ای زمین ای آسمان این راز را با خود نبر
جاده اي در آخر جاليز بود
اولين ديدار ما پاييز بود نم نم باران به روي گونه ام شوق پنهاني كه بي پرهيز بود دركنارت بال پروازم بلند هر طرف دنيا چه شور انگيز بود عاشقت بودم ولي شرمي عجيب مانع از حتي نگاهي ريز بود در كنار جويباري پر درخت گامها از حوصله لبريز بود ترس من از ديدن يك آشنا رو به رو با لشكر چنگيز بود نويسنده مدينه ولي زاده جوشقان
|
فال حافظ
Alternative content |